جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسافر اول؛ توران ‌خانم

هوالکریم

به توران میرهادی رسیدم؛ کسی که زمانی مدرسه‌ای نو پایه‌گذاری کرد. میرهادی را مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران می‌نامند. زنی که بیش از شصت سال در گستره آموزش و پرورش و فرهنگ و ادبیات کودکان کوشید.

اینکه جایی از زندگی‌اش به جبار باغچه‌بان رسیده – همان که نخستین مدرسه ناشنوایان در ایران را تاسیس کرد – خودش به تنهایی کافی‌ست تا دفترچه خاطرات یک انسان را پر کند و برای سال‌ها خاطره‌ای برای تعریف‌کردن داشته باشد.

زندگی توران میرهادی به حوالی سال‌های جنگ جهانی دوم برمی‌گردد. به سوئد سفر می‌کند. وقتی ۱۹ ساله است. حواس‌مان که هست؟ یک آدم ۱۹ ساله دارد تصمیم می‌گیرد به جایی برود که هنوز از جنگ جهانی ویرانه است و برای غذایش باید جیره روزانه داشته باشد. به بوسنی می‌رود. به بازسازی راه‌آهن چکسلواکی کمک می‌کند. عجیب نیست؟ بازسازی راه‌آهن چکسلواکی؟ که چه بشود؟

اگر نام توران میرهادی را سرچ کنید. جایی در لابه‌لای متون در ویکی‌پدیا نوشته:

«این سفرها و دیدن چهره اروپا پس از این جنگ ویرانگر چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که از همان هنگام به نقش آموزش و پرورش در پاسداری از ارزش‌های انسانی یا ویران‌کردن آن پی برد.»

توران میرهادی از چهره‌های تاثیرگذار ایران است. اینجا قرار نیست از دستاوردهایش بنویسم که اگر طالبش بودید، راهش همان ویکی‌پدیا است. نخ تسبیح‌مان را فراموش نکنیم: سفر. حرکت. کنجکاوی. یادتان هست؟ اینجا از «طلبت» گفتم و اشاره کردم که این «ت» یا «تو» برای هرکدام از ما به چیزی یا کسی اتلاق می‌شود و همه ما در این دنیا در طلب چیزی‌ یا کسی‌ هستیم. نوشتم: 

«تو برای داوود، با ۸ میلیارد و خرده‌ای نفری که در دنیا زیست می‌کنند، متفاوت است و هر کدام توی خودشان را طلب می‌کنند؛ یکی از پیِ شناخت خلقیات خود. یکی از پی کشف لایه‌های پنهان زندگی‌اش. یکی در تلاطم سختی‌ها و رنج‌های زندگی‌ش و تلاش برای سربلند بیرون آمدن ازشان. یکی در پی شکر نعمت و دیگری در حال کفر آن و همگی به عقیده من در حال عبور و سیر از این به آن هستند و این عبور یعنی تو را کمی بیشتر شناختن.»

من در همین حدی که درباره توران میرهادی سرچ کرده‌ام، از او می‌دانم. که احتمالا خیلی خیلی کم است. پس چیزی که در ادامه نوشته‌ام، یک توران میرهادی‌ست که داوود در ذهنش به تصویر کشیده و ممکن است با اویِ واقعی فاصله داشته باشد.

به عقیده من، اگر توران میرهادی فقط ایران می‌ماند، یک تورانی بود، شبیه به بقیه‌ی توران‌ها. بی‌شک جسارت سفر در ۱۹ سالگی، راه‌آهن چکسلواکی، زندگی در بوسنی، زیستن با جیره غذایی، یک جایی یک نوری را در زندگی او روشن کرده.

به عقیده من انسان‌‌ها بزرگ نمی‌شوند و کارهای بزرگ نمی‌کنند مگر زمانی که انتخاب می‌کنند دنیای اطراف‌شان را بیشتر تجربه کنند. برای یکی «اطراف» شاید همین چند کوچه و محله و شهر آن‌طرف‌تر باشد و برای دیگری متفاوت.

خداوند جایی گفته: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» به انسان‌ها تکلیف می‌شود به اندازه‌ی وسع‌شان. نمی‌دانم جایی گفته که این وسع قابل تغییر است و ظرفش را می‌شود بزرگ‌تر کرد یا نه. ولی به عقیده من می‌شود. توران میرهادی کسی‌ست که انتخاب کرده ظرفش را بزرگ کند. و اینجا زیباست که هرکسی ظرفش بیش، تاثیرش در این دنیا بیشتر.

در ادامه از جبار باغچه‌بان، رضا دقتی، سباستین سالگادو، اوریانا فالاچی، شهید آوینی و دیگرانی خواهم نوشت که ظرف‌شان بزرگ بود و سفر نخ تسبیح همه‌شان است. این‌ها کسانی‌اند که از زندگی‌ این سال‌های ما خیلی دور نیستند. 

دیدگاهتان را بنویسید

guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x